loading...
پیران فایل
پروپوزال و پایان نامه همه رشته ها
آخرین ارسال های انجمن
عنوان پاسخ بازدید توسط
فعالیت های کلاس دهم تصویر سازی مدرسه شهید فهمیده+برنامه امتحانات هنرستان شهید فهمیده 20 2652 admin_piranshahrnet
نمرات (درس excel) آخرین ویرایش + مستمر 0 929 admin_piranshahrnet
نمره اطلاعات و ارتباطات آخرین ویرایش نوبت اول+ مستمر 8 1633 admin_piranshahrnet
دانلود کتاب.... و بررسی روشهای نفوذ به وب و تامین امنیت آن(نویسنده محمود عبدالهی) 0 1090 admin_piranshahrnet
فروشگاه مقالات و پروژه های دانشجویی و دانش آموزی فعال می باشد 0 1060 admin_piranshahrnet
گالری تصاویر مدرسه شهید فهمیده پیرانشهر 0 1116 admin_piranshahrnet
نمرات (درس مفاهیم پایه + نمره امتحان) آخرین ویرایش + مستمر 4 1379 admin_piranshahrnet
خالیدنجمی ریس کمیسون فرهنگی واموزش عالی:جامعه توسعه یافته نیازمندمعلمان باانگیزه است 0 1058 admin_piranshahrnet
نمرات (درس word) آخرین ویرایش نوبت اول + مستمر 0 1032 admin_piranshahrnet
نمرات (درس پاورپوینت) آخرین ویرایش + مستمر 0 908 admin_piranshahrnet
نمرات (درس سیسم عامل) + مستمر 0 883 admin_piranshahrnet
​روش محاسبه نمرات (درس مفاهیم پایه) 0 992 admin_piranshahrnet
محمود عبدالهی بازدید : 503 دوشنبه 09 فروردین 1395 نظرات (0)

خداشناسی

سوال – خدا کیست ؟

پاسخ- چون شناخت خدا و خداگرایی یک امر فطری است ، بشر از بدو آفرینش و خلقت بشر گرایش به خدا را داشته است . امروزه آمار نشان می دهد که در امریکا 98  درصد مردم اعتقاد به خدا و حتی به معاد دارند . تعداد کسانی که در مقابل خدا ایستاده اند ، تعدادشان خیلی اندک است و از نظر کمی قابل مقایسه با کسانی که اعتقاد به خدا داشته اند قابل مقایسه نیست . در ضمن کسانی که در مقابل خدا ایستاده اند لزوما منکر خدا نیستند . وقتی اسپینوزا مباحث خودش را مطرح می کند یهودیان او را مرتد اعلام می کنند . او تصویر یهودیت را از خدا نفی می کند . ولی به خدا اعتقاد دارد . او یک تصویر عرفانی و دقیقی را از خدا ارائه می کند. الهیون و ملهدین در یک ترازو نیستند . عمده ی انسانها به خدا اعتقاد دارند . ممکن است که تصویرهای آنها متفاوت باشد . گفته می شود که بعضی از مردم هند ملهد هستند . خیر این طور نیست ، آنها هم به خدا اعتقاد دارند ولی یک تصویری خاصی از خدا دارند . مثلا در بیست سال پیش در لندن یک مسجد بزرگی بود که عربستان آنرا ساخته بود. ولی الان در شهرهای مختلف مساجد زیادی ساخته شده است و ما توسعه ی اسلامی را در لندن ، آلمان و فرانسه می بینیم  و اینکه می بینیم در لندن کلیساها غبار آلود شده است دو تفسیر دارد . یک تفسیر این است که مردم بی دین شده اند و یک تفسیر این است که به ادیان دیگری گرایش پیدا کرده اند. گاهی اوقات ممکن است که آنها به کلیسا گرایشی نداشته باشند ولی به مسیحیت باور دارند . تحقیقات میدانی که انجام شده  نشان می دهد که اکثریت مردم اعتقاد به خدا را دارند ولو اینکه تصویرشان از خدا متعدد باشد . حالا تصویر ما از خدا چیست؟ فیلسوفان خدا را به واجب الوجوب تعبیر می کنند . واجب الوجوب یعنی وجود هستی که وجودش عین ذات اوست و از بیرون این وجود بر آن عارض نشده است و چون عین هستی است و هیچ نقصی ندارد ، لذا جامع جمیع کمالات هم هست . ساده تر آن یعنی هستی کامل . هستی که عین کمال است و هیچ نقصی در او راه ندارد .

سوال – آیا خداوند می تواند زاییده ی ذهن انسان باشد ؟

پاسخ – این بحث اولین بار بصورت علمی توسط فرباخ مطرح شد . فرباخ شخصیتی است که متاثر از هِگل بوده است و بحث فرافکنی اعتقاد به خدا و دین را مطرح می کند و مارکس هم آنرا مطرح کرده است و ادعا می کردند که خدا ساخته و پرداخته ی بشر است ، در واقع خدا مخلوق بشر است نه خالق بشر . بحث منشا خدا هم مطرح شده است که بعضی عامل گرایش به خدا را ترس می دانند ، بعضی مشکلات و مسائل اقتصادی می دانند ، بعضی علت را جهل معرفی کرده اند . در فلاسفه ی اسلامی معاصر مثل شهید مطهری به تفصیل این بحث ها و شبهات را  جواب داده اند . یک وقت منظور ما از خدا ، آن صورت ذهنی است که ما از خدا داریم یعنی ما با ذهن خودمان یک تصویری از خدا درست کرده ایم . اگر مقصود از خدا آن باشد ، این خدا مخلوق ماست و چنین خدایی خالق ما نیست . روایتی از امام باقر (ع) داریم که آنچه شما در ذهن تصویر می کنید ساخته ی ذهنی شما است . اگر منظور ما از خدا همان هستی کاملی باشد که در این عامل وجود دارد و ما همه مخلوق او هستیم و او خالق هستی است ، اگر مقصود این باشد ما آنرا نساخته ایم بلکه ما توسط او ساخته شده ایم . مثلا شما پذیرفته اید که با عقل می توانیم واقعیت های عالم را کشف کنیم . در معرفت شناسی بحثی است که آیا بشر می تواند واقعیت را از غیر واقعیت تمیز بدهد ؟ آیا معیار شناختی داریم که با آن بتوانیم تشخیص بدهیم که مثلا این میز هست ، انسانها اینجا هستند یا اصلا معیاری وجود ندارد ؟ اگر کسی بگوید که هیچ معیاری وجود ندارد ، این فرد شکاک می شود چون شاخصی برای کشف هستی قائل نیست . به هیچ چیز نمی تواند یقین پیدا کند و ممکن است که در وجود خودش هم شک کند . گرگیا کتابی برای فرزندش نوشت وگفت این کتاب را بخوان تا بفهمی که نه کتابی هست و نه نویسنده ای . اگر مقصود این است که ما نمی توانیم با هم گفتگو کنیم . می توانیم بپذیریم که معیاری برای وجود شناخت وجود دارد و معیار شناخت آن عقل ، حس ، قلب است.از کجا می گوییم که این میز است ؟ چون من میز را می بینم یعنی به ادراک حسی خودم اعتماد کرده ام . ممکن است که یک وقت ادراک حسی خطا کند ولی همین ادراک حسی و عقل به ما کمک می کند که بفهیم ادراک حسی خطا کرده است . اگر ما در بحث های معرفت شناختی پذیرفتیم که ابزار و منبع معرفتی را قبول داریم همین ابزار برای ما ثابت می کند که خدایی وجود دارد. با برهان نظم ، برهان وجوب امکان . وقتی شما با برهان ثابت کردید که خدایی هست ، عقل برای شما ثابت می کند که خدا خالق شماست . مگر آنهایی که منکر خدا هستند عقل نداشته اند ؟ آنهایی که منکر خداشدند چند گروه هستند .یک عده که منکر خدا شدند ، شکاک هستند . هیو فیلسوفی بود که در قرن هجدهم زندگی می کرد . او آنقدر شک مطرح کرد که کانت می گوید او مرا بیدار کرد و منشا یک فلسفه ای شد . کانت فلسفه ای بنام فلسفه ی استعلایی  تاسیس کرد . هیو چون تجربه گرای محض بود و هیچ چیز دیگر را قبول نداشت حتی در خود تجربه و طبیعت هم شک کرد . وقتی کسی در همه چیز شک بکند یعنی در واقع ابزار معرفتی خودش را کور کرده است . چشم و گوش دارد ولی اعتماد به آنها ندارد . قلب دارد ولی قلبش را کور کرده است و دیگر به آن اعتماد ندارد. عقل هم دارد ولی چیزی را قبول ندارد . یعنی نه استدلال و نه استنتاج را قبول دارد . اگر به این شخص یک معادله ی ریاضی هم بدهید نمی تواند نتیجه ی آنرا ثابت کند. پس عده ای که شکاک شده اند دیگر نمی توانند از این ابزار استفاده بکنند . یک عده هستند که قبل از اینکه شکاک بشوند تجربه گرای محض بودند مثل هیو .کسانی که تجربه گرای محض باشند هیچ استدلالا عقلی را نمی پذیرد . بخاطر همین نمی تواند از مخلوق پی به خالق ببرد . اگر عقل را بر این حاکم بکنیم که خدا زاییده ی انسان است ، این سوال رد می شود . عقل یک ابزار مشترکی است که همه ی ما می توانیم از آن استفاده بکنیم . بعضی ها می گویند که با بوسیله ی دل و قلب مان خدا را اثبات می کنیم . یعنی قلب ما حکم می کند که خدایی وجود دارد . کسی که از طریق قلب به خدا ایمان می آورد آثارش خیلی شدیدتر از آثار ایمانی باشد که بوسیله ی عقل بدست آمده است . وقتی ما در برابر منکری روبروشدیم ، اگر بگوییم که قلب ما گواهی می دهد ، می گویند که قلب تو گواهی می دهد ولی قلب من گواهی نمی دهد . ولی می توانیم از عقل و بدیهیات کمک بگیریم تا به وجود خدا برسیم . اگر شما بگویید که وقتی من در خدا نیندیشم خدا بوجود نمی آید پس خدا زاییده ی اندیشه ی من است ، باید گفت که وقتی پذیرفتید که عقل بشر می تواند واقعیتهای ورای ذهن خودم را اثبات بکند . مثلا شما از کجا می گویید که در اینجا تعدادی نشسته اند ؟ پس شما به ادراکات حسی و استدلالات عقلی خودتان اعتماد کرده اید . اگر به اینها استدلال نکنید نمی توانید حتی هستی خودتان را بپذیرید . از کجا می گویید که شما هستید؟ شاید شما زاییده ی ذهن خودتان هستید . وقتی خیال می کنید هستید هستید و وقتی خیال می کنید که نیستید نیستید . شما از کجا می گویید که هستید ؟ حتما شما می گویید که من با ادراکات عقلی پذیرفته ام که وجود دارم . من با وجدان و علم حضوری می یابم که هستم ،یافته ی حضوری من خطا بردار نیست . وقتی شما علم حضوری به ترس دارید و از چیزی می ترسید ، می توانید شک کنید که دارید می ترسید ؟ خیر شما یقین دارید که دارید می ترسید یا وقتی شما گرسنه هستید ، آیا شک دارید که گرسنه هستید ؟ خیر یقین دارید که گرسنه هستید یا شما دارید می اندیشید ، آیا شما شک دارید که می اندیشید ؟ خیر یقین دارید زیرا با وجدان خودتان آن حقیقت اندیشیدن ، ترس ، درد و گرسنگی را یافته اید، پس ذره ای شک نمی کنید . شمابا اینابزار می پذیرید که یک چیزهایی هست و یک چیزهایی نیست . ما با همین ابزار در مورد خدا بحث می کنیم . اگر توانستیم یک استدلال عقلی بیاوریم که خدا وجود دارد ، آیا می توانید بگویید که این خدا زاییده ی ذهن من است ؟ خیر .زیرا قرار شد که شما به استدلال عقلی اعتماد بکنید . اگر به استدلال عقلی اعتماد دارید ، پس هرجا نتیجه دارد باید آنرا بپذیرید .

سوال – اگر با عقل می توان خدا را اثبات کرد ، پس جایگاه عرفان و فلسفه چیست ؟ 

پاسخ – فلسفه با استدلالات عقلی سر و کار دارد . الان فیلسوفان زیادی در کشورهای اسلامی و غربی هستند که با اثبات عقلی به اثبات وجود خدا می پردازند . از فیلسوفان معاصر مثل پلتینگا برهان برای اثبات وجود خدا دارند و برهان عقلی می آورند و با آن خدا را اثبات می کنند . حتی کسی مثل کانت که می گوید : شک هیو مرا از خواب جذب گرایی بیدار کرد یک برهان اخلاقی برای وجود خدا می آورد . پس فلاسفه با برهان عقلی به اثبات وجود خدا پرداخته اند . و براهین فراوانی را هم ذکر کرده اند که اگر کسی بخواهد همه ی این براهین را تدریس کند ساعتها وقت می خواهد . اما هیچ وقت فلاسفه حرفشان این نیست که تنها راه اثبات وجود خدا عقل است . راه قلب و شهود هم یکی از راه های مهم اثبات وجود خدا است که عرفا از آن استفاده می کنند . عرفای غربی و اسلامی تلاش کرده اند از طریق عرفان و شهود به تبین خدا و توحید بپردازند . اینکه آیاهمه ی آنها به توحید واقعی دست پیدا کرده اند یا خیر ، در اینجا جواب منفی است . بعضی از آنها قسمتی از توحید را یافته اند و شاید تا حدودی هم نشود به آنها خرده گرفت . شناخت مثل پنجره می ماند . وقتی شما از پنجره بیرون را می بینید بخشی از بیرون را یافته اید . واز پنجره ی دیگر بخش دیگر را می یابید .مفاهیم ذهنی هم همین طور هستند . ما نمی توانیم ادعا کنیم که با عقل و قلب تمام حقیقت توحید را یافته ایم . ما بوسیله ی عقل و قلب بخشی از راه را می رویم . مثلا به تعبیری ثابت می شود که خدا وجود دارد ، خدا جامع جمیع کمالات است اما بعد باید در محضر دین الهی حقیقت توحید را کامل تر بیابیم . البته نمی شود گفت آنهایی که در فلسفه با دلیل عقل یا درعرفان بوسیله ی قلب و شهود درباره ی خدا شناسی بحث کرده اند ، حقیقتی را کشف نکرده اند . چرا آنها به حقایقی رسیده اند ولی این طور نیست که توحید کامل آن چیزی باشد که کانت مطرح کرده باشد . آنها بخشی از راه را طی کرده اند و به بخشی از حقایق رسیده اند .

سوال – اگر ما راه را پیمودیم و به توحید حقیقی رسیدیم ، حالا این توحید حقیقی به چه درد من می خورد ؟

پاسخ – ما نباید مسائل اعتقادی را یک امور ذهنی و قلبی در نظر بگیریم که هیچ کارکرد و اثر بیرونی نداشته باشد. وقتی پیامبران مبعوث شدند و شعار الا اله الا الله  را دادند ، این صرفا یک کلمه نبود که مردم زبانی آنرا بگویند . اگر این طور بود افرادی مثل ابوسفیان دعوایی نداشتند و این کلمه را می گفتند . این  لا اله الا الله که بر زبان جاری می شود اثر و  کارکردی دارد . این باید در زندگی روزمره ی ما خودش را نشان بدهد . مثلا یک کاسبی که مشغول کسب و کار است ، اگر اعتقاد به خدا و قدرت خدا داشته باشد ، هیچ وقت کم فروشی نمی کند . اگر او کم فروشی یا گران فروشی می کند معلوم است که اعتقاد به توحید او ضعیف است . یک معلم یا استاد اگر قبل از تدریس مطالعه کند ، با اشتیاق تدریس کند ، دغدغه ی دانش آموز داشته باشد ،کم فروشی نکند و مال مردم را نخورد ،مشخص است که او ایمان قویی دارد . پس ایمان به توحید باید در رفتار ما ظهور ور بروز پیدا بکند ، در زندگی کاسب ، کشاورز  ، معلم و ...

توحید در زندگی روزمره ما ، در ارتباط با مردم ، با پدر و مادر، با دوستان و آشنایان خودش را نشان می دهد و یک زندگی انسانی در اثر باور به توحید برای ما به ارمغان   می آورد ، در علم و دانش ما هم تاثیرگذار است یعنی توحید در طبیعت شناسی ، علوم انسانی و تکنولوژی اثر گذار است. نیوتن معتقد بود که عالم یک مکانیک است یعنی بطور خودکار بر اساس قوانین طبیعی اداره می شود . هر وقت نیوتن می توانست فرمول این عالم را کشف بکند نامی از خدا نمی برد . مثلا می گفت این پدیده زاییده ی قانون جاذبه است . اما هر موقع می دید که قانون و فرمول آنرا کشف نکرده است اصطلاح خدای رخنه پوش را به کار می برد . خدای رخنه پوش یعنی خدا خواسته است که این جور بشود . آنجا که علم جواب می دهد گویی خدا فقط خلق کرده است ولی آنجا که هنوز علم آنرا کشف نکرده است ، خدا خواسته است . یعنی آنگاه که علم حضور می یابد خدا غائب است و فروغ خدا در غروب علم است . این نوع نگاه ، تصوری است که نیوتن داشت زیرا نیوتن یهودی بود و قائل به این بود که خدا دستش بسته است یعنی خدا خلقی می کند ولی ربوبیتی ندارد یا ربوبیت آن حداقلی است و توحید کامل را ندارد . عمده ی انسانها این را قبول دارند که خدا عالم را خلق کرده است اما آیا وقتی خدا عالم را خلق کرد ،آیا لحظه به لحظه این عالم را مدیریت می کند ، توحید در مدیریت و ربوبیت هم دارد ؟ آیا تدبیر عالم بدست اوست؟ این با قوانین هم منافاتی ندارد . ربوبیت خدا لحظه به لحظه بر قانون نیوتن حکم فرماست . یا اینکه خدا مثل ساعت ساز لاهوتی است یعنی ساعت راساخته و تنظیم کرده است و اگر ساعت ساز هم بمیرد، این ساعت کار خودش را انجام می دهد . یهودیان خدا را ساعت ساز لاهوتی می دانند . اسلام می گوید که خدا هم خالق است و هم ربوبیت دارد . چون نیوتن این تصویر را از خدا داشت ، این در علمش اثر گذاشت . نیوتن در نیمه ی قرن دوم هفدهم است. وقتی به نیمه ی اول قرن هجدهم می رسیم و مسائل نیوتن حل شد ، آقای لاپلاس گفت که ما در حل مسائل به خدای رخنه پوش نیوتن نیازی نداریم . تا قرن نوزدهم اوج الهاد است زیرا آنها خدای دست بسته ای را پذیرفته بودند و در قرن نوزدهم اصل خدا را انکار کردند البته نه همه ی دانشمندان . پس توحید در نظریه های علمی و علوم انسانی تاثیر گذار است . وقتی نظریه های جامعه شناسی ، علوم انسانی و علوم تجربی می تواند مبتنی بر توحید باشد مخصوصا توحید خالص .

سوال – بعضی ها می گویند : علوم یا الهی است یا ضد الهی است .  آیا این تقسیم بندی درست است؟

پاسخ – این تقسیم بندی درستی نیست . این طور نیست که حتما مقابل علوم الهی ، علوم ضدالهی است . می شود گفت که تمام علوم بدون استثنا مبتنی بر مبانی هستند یعنی قطعا از یک مبانی استفاده می کنند حتی علوم فنی و تکنولوژی هم همین جور است . یعنی توحید به ما جهت می دهد که ما چه تکنولوژی را تولید کنیم و چه تکنولوژی را تولید نکنیم . وحید به شما می گوید که بمب اتم نساز ، از انرژی هسته ای استفاده ی صلح آمیز داشته باشد ، اما اگر انسانی خودش اعتقاد به توحید نداشته باشد ولی یک سلاح صلح آمیزی ساخت ، آیا ما باید بگوییم که این دانش ضد الهی است ؟ خیر . چون این دانش مفید است یک دانش الهی است . چون کارکرد مثبت دارد .استاد مطهری می فرمود هر دانشی کهبه بشریت ضرر نرساند دانش الهی است .

سوال – اینکه در حدیث قدسی داریم که خدا می خواست شناخته بشود ، منظور از شناخت خداوند چیست ؟

پاسخ – این احادیث از نظر سند خیلی قابل اطمینان نیست ولی این مطلب ، مطلب درستی است . اگر عالمی که سالها زحمت کشیده و تحقیق و پژوهش انجامداده و دانشمند شده است و این دانشمند در گوشه ی منزل خود نشسته است ، نه کتابی می نویسد و نه تحقیقی می کند و هیچ بروز و ظهوری ندارد . عقل ما می گوید که در عقل این دانشمند باید شک کرد . این چه کمالی است ؟ اینکه نتوانسته خودش را عرضه کند نقص است . اگر خدای سبحان این عالم را خلق نمی کرد . خدا ملائکی خلق کرده است که فقط او را پرستش می کنند و نمی دانند که عالمی هست و فکر می کنند که فقط خودشان هستند . عبودیت ملائک جزو ذات شان است . انسان بخش کوچکی از این هستی است که این بخش کوچک می تواند خلیفة الله بشود . خدا عالم و انسان را آفرید زیرا آفرینش کمال خداست . اگر خدا نیافرید نقص اوست . تجلی جزو کمالات ذاتیه ی خداست . خدا با آفرینش تجلی پیدا می کند اینکه می گویند خدا دوست داشت که خودش را عرضه بکند ، معنای دوست داشتن همان دوست داشتن بشری نیست . خدا وجود آفریده که خود وجود کمال است . وجود شیطان هم کمال است . چون خداوند شیطنت نیافرید . خدا جنی را بنام ابلیس آفرید و ابلیس با اراده ی خودش شیطان شد . خدا انسانی که فطرتش بر اساس توحید بود آفرید و بعد آن انسان براساس کارهای خودش شر شد. پس خدا کمال محض است و کمال محض اقتضا می کند که کمال بیافریند .

سوال – می گویند که خدا را تصور نکنید . آیا منظور این است که خدا را مقایسه نکنیم ؟

پاسخ – در زمان پیامبران عده ای بودند که خدا را با مخلوقات تشبیه می کردند .در      دوره ای می گفتند که خدا شبیه انسان است ولی سر بزرگتر و دست و پای بزرگتری دارد . این محدوداست .خداوند کمال محض و نامحدود است و ما یک توحید احدی و یک توحید واحدی داریم . توحید احدی یعنی خداوند بسیط است و اجزا ندارد. توحید واحدی یعنی خدا شریکی ندارد. وقتی ما پذیرفتیم که خدا احد و واحد است ،پس خدا به هیچ چیزی شباهت ندارد . خدا همتایی ندارد . خدا کمال محض است . بخاطر همین فرموده اند که خدا را مقایسه نکنید . استدلال عقلی غیر از مقایسه کردن است . در منطق آمده است که ما سه نوع حجت داریم . قیاس ، تمثیل واستفراء . در استقراء از جزئی پی به کلی می بریم . مثلا آب در صد درجه به جوش می آید . تمثیلی این طور است که حکم یک مصداق را به مصداق دیگر بزنیم .مثلا مایعی شبیه خمراست و چون خمر نجس است ، این مایع هم نجس است .  همه ی علما می گویند که این استدلال ها غلط است . یعنی شما نمی توانید از یک فرد حکم فرد دیگری را بدست بیاورید . قیاس از کلی به جزئی است . یعنی شما یک حکم کلی را کشف می کنید . مثلا مخلوق نیاز به خالق دارد و از این حکم کلی به این نتیجه می رسید که این عالم هم خالقی بنام خداوند سبحان دارد . قیاس مقایسه کردن نیست بلکه سیر از کلی به جزئی است . پس مقایسه کردن غلط است ولی قیاس درست است .

سوال – حضرت علی (ع) می فرماید : عاقلان به دین خدا راه می یایند . منظور چه عقلی است ؟  

 

پاسخ – عقل یا استدلال عقلی یعنی اینکه با عقل ، مجهولاتی را معلوم کرد . وقتی در روایات  تعبیر عقل بکار می رود یعنی استدلالی است که انسان را به عبودیت نزدیک می کند. بعضی عقلاء کارشان فقط استدلال عقلی است ولی این نتیجه ی عقلی آنها را به عبودیت نمی رساند . حضرت امیر می فرماید که اگر بنده ی خدا شدن زاییده عقل بود این عقل ارزش دارد وعقل از نظر امام علی (ع) این معنا را دارد .

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
پایان نامه ، پروپوزال و مقالات دانش آموزی و دانشجویی
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    میزان رضایت شما از سایت؟؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 1787
  • کل نظرات : 85
  • افراد آنلاین : 15
  • تعداد اعضا : 399
  • آی پی امروز : 1355
  • آی پی دیروز : 587
  • بازدید امروز : 3,323
  • باردید دیروز : 1,034
  • گوگل امروز : 92
  • گوگل دیروز : 178
  • بازدید هفته : 4,357
  • بازدید ماه : 8,315
  • بازدید سال : 110,426
  • بازدید کلی : 3,130,480