شورش اَمـــَرحَمه سور مشهوربه امرپاشای قلعهرش
ازوقایع مهم و جالب توجّه درروستــــای قلعهرش، می توان به شورش اَمـــَرحَمه سور مشهوربه امرپاشای قلعهرش پیش از جنگ جهانی دوّم اشاره نمود. اَمَـــر در سال 1317شمسی با جمع کثیـری ازجوانان روستای قلعهرش شبانه در منــزلی در داخل روستــــا گرد هم می آیند وجهت مقابله و عکس العمل، در برابر ظلم وستم ژاندارمهای رژیم رضا شاه هم پیمان می شوند.
فقهرسول کـه از محدود کسانی بـــــود در آن زمان سواد خواندن ونوشتن داشت و کدخدای روستا هم بود از زبان حکومت ابلاغ می نماید؛ مــردم روستای قلعهرش نیـز بایستی همانند روستای بیوران سفلی سرباز به دولت بدهند در غیراینصورت مورد خشم شاهنشاه قرار خواهند گرفت. باشنیدن این پیام اَمَرحَمه سور و طرفدارانش به خشم آمده و از فـــرمان شاه وکد خدا اطاعت ننموده و اعلام نمودند که ما هرگز بـــه سربازی یک دولت ظالم وستمکار نخـواهیم رفت. سپس اَمَــرگفت: «رضا در تهران شاه است و اَمَر در قلعه رش» واز این پس اَمَر پاشا خوانده شد و همه شعار دادند: «بژی ئه مهرپاشا! بمری رهزا شا!» یعنـــی زنده باد اَمَــر پادشاه! مـــرگ بر رضا شا ه ! به همین تــرتیب یک حرکت سیاسی محلّی تشکیل گردید کــــه بعدها درتمام مُکریان و حتّی در تهران، ماهها و سالها اذهان دولتمردان رضاشاه و تاریخ نویسان را به خود مشغول نمود.
حسن قزلجی درکـــــــتاب «پیکهنینی گهدا » می نویسد: یک روز صبح در مهاباد تمــــام مغازهها تعطیل و معاملههــا متوقّف شدند و نیــــروهای دولتـــی شهر را محاصره کردند و الاغ و اسب و غیره را بــــــه سوغره می گرفتند هیچ کس نمی دانست چـه خبر است. پس از چند روز ناگهان در منــزل حیدرعلی خــان شیون و ناله برخاست معلوم شد که وی درجنگ با اَمَرحَمه سور در سردشت کشته شده است.
از مرحوم حاج حَمهحسن شنیده ام کــه می گفت: «پس از آنکه اَمَــر را بــه فرماندهی کل منصوب کردیم درصدد بر آمدیم تا جهت مهیّا نمودن تجهیزات نظامـــی اقدام کنیم، بلافاصله اَمَــــرچند نفر را نزد عبّاس آقای میراودَلی که آن زمان حکمــــــران پشتدهر بود فرستاد و از او یکصد قبضه تفنگ از جمله بـی ام، شصت تیر و غیره خریداری نمودیم و به ایــــن ترتیب از لحاظ نظامی تا حدودی مجهّز شدیم، سپس نزد کــــویخا عبدالله سوره چوم مشهور بــــه عهولافات رفتیم او نیز خوشحال شد و از ما به گرمی استقبال نمود و بــــه جمع ما ملحق شد از آنجا به روستـــــای قـولهسویرو رفتیم و با فقه محمود سخن گفتیم او نیــــــز به جمع ما گروید.
مردم آن زمان به قدری از رفتــــار وحشیانه ی ژاندارمهای رژیم رضاخـان درمنطقهی سویسنی به تنگ آمده بودند، فرصتی می طلبیدند تا زهرشان را بریزند، بــــه همین دلیل از روستاهای اطـــراف دسته دسته به استقبالمان می آمدند و بــــه ما می پیوستند.کسانی کــــه ساچمه زن،ته پــر و خنجر داشتند یا آنانیکه قبـــلا ً اسلحهای را در جــــــایی پنهان کرده بودند جمع آوری نموده و به قلعهرش می آوردند، بـه ایـــن ترتیب، منتظر کوچکترین حرکت مشکوک از سوی دشمن ماندیم.»
طبق شنیده ها افراد زیادی از روستــــاهای دور و بــــر در شورش اَمَــرحمهسور شرکت داشتند امّا از مشهورترین آنها می تـــوان به افـراد زیر اشاره نمود :1- اَمَــرحمه سور فرماندهی کل ّ 2- عهولافات جــانشین 3- حاجی حمه حسن ســردسته 4-کویخا محمود ســردسته 5- حـمه بس سـردسته 6- فقه محمود ســردسته 7- حمه کــــهری زینی فرستــادهی ویژه 8- حـــــاجی محمود مارغانی 9- کــــویخابرایم بیـــوران علیا و 10- دیوانه جوقه.
دیوانه جوقه؛ به نقل ازحسنی اَمَری- پسر اَمر حمه سور- فردی سخندان، شوخـــی باز، نترس و بسیــــار با هوش بود. مام حسن می گوید:« او جوانان و نوجوانان روستا و حتّـــــــی بزرگترهایی را کــــه اسلحه نداشتند در باسکی خرابان جمع آوری می نمود و به آنها اشیــــاء برّاق، درخشان و تفنگ مانند می داد و سپس بـــــه خطّ می کرد و می گفت: اگر دشمن از گردهسور بـا دوربین نگعاه کند خیـــــالی می شود و به این تــــــرتیب ترس و دلهرهاش دو چندان می گردد.»
بر اساس آنچـــه تا اکنون شنیدهایم در می یابیم ؛ به غیـــــر از روستاهای بیوران سفلی و نیشکولان که پاسگاه ژاندارمری درآنجا مستقر بود تمامی روستاهای سویسنی و بــریاجی در جنگ اَمَـرحَمه سور یا شرکت داشتند یا با او همکاری می نمودند.
اَمـــَرحمه سور، حمهکهری زینی را بـــــرای گفتگو با تیمسار بــــــــــه سردشت می فرستد. وقتـــــــی تیمسار می پرسد خواستهی شما چیست او در پاسخ می گــــــــــوید: جناب اَمــَرپاشا مرا فرستاده تا به شاهتان بگویید تمام منطقهی سردشت تا کورتهک باید از نیـــروهای دولتی پاک شود و نیـروهای بومی خود ادارهی آن را در دست بگیرند. (بعضی ها معتقدندکه مرز این محدوده تا چومی کـــــهلوی مورد تقاضای اَمَـرحمه ســـــور بوده است.) پس از دریافت پیام اَمَرحمه سور،تیمسارمی گوید: اگر ایـــن پیام به گوش اعلی حضرت برسد سرم را ازتنم جدا خواهد کرد.
رضا شاه که نمی خواست ایـــــن مسأله در تمام ایــــــران پخش شود بــه این منظور تعدادی از رؤسای عشایر منطقه را- که وابسته بـــــه دولت بودند- همـــراه تعدادی نیرو از مهاباد و اطراف سازماندهی کرد و بـه فرماندهی رمضان خان مخفیانه به سردشت فرستاد. سلطان رمضان خــــان فرمانده ی ارتش شاهنشاهی بـــود و از تهران مخصوصاً بــــــرای سرکوب شورشیان به سردشت اعــــزام شده بود. پس از رسیدن بــه سردشت، با اطمینان گفته بود فـــردا در روستای قلعهرش با کباب گوسفند نهار خواهم خورد.
از روستای کونـــــه مشکه تا روستای مارغان توسّط پیشمرگ های اَمــــَر حمهسور که تعدادشان بـــــه سیصد نفر می رسید سنگر بندی شده بود و بـــــرای مقابله بــــا دشمن دردستههای مختلفی سازماندهی شده بودند. سرانجام جنگ آغاز گردید لشکر دوهـــزار نفری و مجهّز رژیم بـــه قصد تصـــرّف مرکز فــــرماندهی راهـی روستای قلعهرش شد، امّادر ابتــــدای جنگ و در کــوه پانهبهروژ حیدرعلی خــــان، از فرماندهان لشکر دولت به هلاکت رسید، به دنبال آن در نزدیکی سرچـاوهی کانـــی رش- کـــه آن منطقه زیــر نظر اَمـرحمه سور و عهولا فات بود- سلطان رمضان خــان کشته شد و با کشته شدن وی لشکر دولت فـــراری گردید.
درایـــن جنگ طبق گفتـــه ها بیش از سیصد نفر از افراد دولت کشته شدند. جنگ بــه طرف سردشت و سپس ربط کشیده شد. به نقل ازمردم محل بزرگترین درگیـــــری در نزدیکی روستای نیسک آباد روی داد که چندین شبانه روز به طول انجامید.
از مهمترین دستـــاوردهای ایـــن پیروزی بـــــرای اَمـَرحمه سور، جدای از اسلحه و مهمّات- کـــــه تـا حدودی مشکلات کمبود اسلحه وتجهیزات را حل می نمود- ایــن بـــودکه بــدون دادن خــــــــون و به راحتی توانسته بود شهرت یابد و برای خود طرفداران بیشتری جذب کند. چنانکـــــه می گویند: نام اَمـَرحمه ســور تا مهاباد زبانزد خاصّ و عام شده بود و همه از رشادت ها و دلاورمردی های او می گفتند.
حسن قزلجـی درکــــتاب «پیکهنینی گهدا» می نویسد: مردم در مهاباد از نابودی لشکر دولت آنقدر خوشحـــــــال بودند کـه با زیاد کردن تعداد کشته هـا و یا حتّی نابودی کامل آنها به شادی می پرداختند و درد دل می کردند.
ئهمهر حهمه سور قهلهرهشێ
برچسب ها: اَمـــَرحَمه سور، امر حمه سور، قلعه رش، رضا شاه پهلوی، 1317 شمسی، جنگ جهانی دوم، ژاندارم، فقه رسول، بیوران، بیوران سفلی، ئه مهر پاشا، رهزا شا، موکریان، حسن قزلجی، پیکهنینی گهدا، مهاباد، حیدرعلی خــان، سردشت، حاج حمهحسن، عبّاس آقای میراودلی، پشتدر